خدمات فرهنگی و کامپیوتری قائم رایانه | ||
[ شنبه 88/9/21 ] [ 11:39 صبح ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
یکی بود یکی نبود مردی بود که زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود .وقتی مرد همه می گفتند به بهشت رفته است .آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت می رفت. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ی کیفیت فرا گیر نرسیده بود.استقبال از او با تشریفات مناسب انجام نشد.دختری که باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به دوزخ فرستاد. در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد هر کس به آنجا برسد می تواند وارد شود .مرد وارد شد و آنجا ماند. چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه ی پطرس قدیس را گرفت: این کار شما اشتباه است! پطرس که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه شده؟ ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت:آن مرد را به دوزخ فرستاده اید و آمده و کار و زندگی ما را به هم زده. از وقتی که رسیده نشسته و به حرفهای دیگران گوش می دهد... در چشم هایشان نگاه می کند... به درد و دلشان میرسد. حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت و گو می کنند...هم را در آغوش می کشند و می بوسند. دوزخ جای این کارها نیست!! لطفا این مرد را پس بگیرید!! با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی... خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند . [ شنبه 88/9/21 ] [ 11:29 صبح ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
یاد پدر پدرم این جوری بود وقتی من : 4 ساله که بودم فکر می کردم پدرم هر کاری رو می تونه انجام بده . 5 ساله که بودم فکر می کردم پدرم خیلی چیزها رو می دونه . 6 ساله که بودم فکر می کردم پدرم از همة پدرها باهوشتر. 8 ساله که شدم ، گفتم پدرم همه چیز رو هم نمی دونه. 10 ساله که شدم با خودم گفتم ! اون موقع ها که پدرم بچه بود همه چیز با حالا کاملاً فرق داشت. 12 ساله که شدم گفتم ! خب طبیعیه ، پدر هیچی در این مورد نمی دونه .... دیگه پیرتر از اونه که بچگی هاش یادش بیاد. 14 ساله که بودم گفتم : زیاد حرف های پدرمو تحویل نگیرم اون خیلی اُمله . 16 ساله که شدم دیدم خیلی نصیحت می کنه گفتم باز اون گوش مفتی گیر اُورده . 18 ساله که شدم . وای خدای من باز گیر داده به رفتار و گفتار و لباس پوشیدنم همین طور بیخودی به آدم گیر می ده عجب روزگاریه . 21 ساله که بودم پناه بر خدا بابا به طرز مأیوس کننده ای از رده خارجه 25 ساله که شدم دیدم که باید ازش بپرسم ، زیرا پدر چیزهای کمی درباره این موضوع می دونه زیاد با این قضیه سروکار داشته . 30 ساله بودم به خودم گفتم بد نیست از پدر بپرسم نظرش درباره این موضوع چیه هرچی باشه چند تا پیراهن از ما بیشتر پاره کرده و خیلی تجربه داره . 40 ساله که شدم مونده بودم پدر چطوری از پس این همه کار بر میاد ؟ چقدر عاقله ، چقدر تجربه داره . 50 ساله که شدم حاضر بودم همه چیز رو بدم که پدر برگرده تا من بتونم باهاش دربارة همه چیز حرف بزنم ! اما افسوس که قدرشو نتونستم خیلی چیزها می شد ازش یاد گرفت ! [ شنبه 88/9/21 ] [ 11:27 صبح ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
چند داستان کوتاه داستان کوتاه شماره 1 : [ شنبه 88/9/21 ] [ 11:26 صبح ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
اولین قدم برای موفقیت در تمامی مراحل زندگی
اخیراً با بهترین نمونه ای که بر اهمیت این مسئله تاکید می کند روبه رو شدم. نمی دانم نوشته چه کسی بود اما آن را در کتاب خیلی خوب پیدا کردم. [ شنبه 88/9/21 ] [ 11:25 صبح ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
باز هم ثانیه ها اسم تو را جار زدن و دقایق همه امشب به تو تکرار زدن و سکوتی که در این عقربه ها می چرخید نکند در دل تو اسم مرا دار زدن تمام آنچه که باید از زندگی آموخت نها یک کلمه است "میگذرد".
نه دل در دست محبوبی گرفتار نه سر در کوچه باغی بر سر دار از این بیهوده گردیدن چه حاصل پیاده می شوم دنیا نگهدار
[ دوشنبه 88/9/16 ] [ 12:12 عصر ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
16آذر، تولد «مرگ بر آمریکا»
اشاره: واقعه 16 آذر 1332 و اعتراض دانشجویان دانشگاه تهران به حضور مداخله جویانه نیکسون معاون آیزنهاور رئیس جمهورى وقت آمریکا که به شهادت سه تن از دانشجویان منجر شد، تاکنون از زوایاى مختلف مورد بررسى قرار گرفته است. در نوشتار حاضر نویسنده مىکوشد ضمن مرور دوباره این واقعه، با تاکید بر زمینههاى وقوع این حادثه، روابط خارجى دولت سرلشکر زاهدى با ایالات متحده آمریکا و انگلستان را مورد توجه قرار دهد و از این طریق به فهم روشنترى از بستر تاریخى وقوع این حادثه دست یابد. پس از سرنگونى دولت ملى دکتر مصدق در پى وقوع کودتاى 28 مرداد 32، شاه که در پی شکست کودتاى اول مورخ 25 مرداد 32 از طریق بغداد به رم گریخته بود، در 31 مرداد به تهران بازگشت. [ دوشنبه 88/9/16 ] [ 11:34 صبح ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
[ شنبه 88/9/14 ] [ 9:18 عصر ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
62 نکته برای خوشبخت زیستن
[ سه شنبه 88/9/3 ] [ 7:33 عصر ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
پنجاه نکته جالب و خواندنی آیا میدانستید؟...
[ دوشنبه 88/9/2 ] [ 10:19 عصر ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |