خدمات فرهنگی و کامپیوتری قائم رایانه | ||
10- به کبوترها غذا ندهید! (ایتالیا) در ایتالیا غذا دادن به پرندگان ممنوع است! تا اینجا کار مشکلی نیست! ولی این قانون شهر به شهر امکان تغییر داره… حواستون باشه که وقتی توی “ونیز” هستین، کاری به کار کبوترها نداشته باشین… یا اینکه حواستون باشه که توی حوض (و فواره وسط حوض) نپرین، یا وقتی توی خیابون هستین حتما پیرهن تنتون باشه و روی سکوهای کنار خیابون غذا نخورین! جریمه نقض این قوانین ممکنه از 50 تا 600دلار پای شما آب بخوره!
9- غذا خوردن در عموم (امارات متحده عربی) وقتی دارین به کشور مسلمانی مثل عربستان سعودی (یا کشور خودمون ایران) سفر میکنید حواستون باشه که توی ماه رمضان نباشه. چون شما توی این ماه اجازه خوردن و آشامیدن در طول روز (تا اذان مغرب) در عموم رو نخواهید داشت. جریمه این کار میتونه 275دلار برای خوردن یک پاکت آبمیوه باشه. (البته توی ایران ممکنه این جریمه تا 70 ضربه شلاق هم بالا بره!!) در ضمن حواستون باشه که اماکن عمومی رو هم کثیف نکنید، مگر اینکه بخواین مدت زیادی رو توی زندان بگذرونین! [ پنج شنبه 89/1/19 ] [ 6:16 عصر ] [ ]
[ نظرات () ]
عدد 7 در بسیاری از مذاهب مقدس است. مثلا زرتشت زمین را دارای 7 بخش میدانست؛ آرامگاهِ کوروش بزرگ 7 پله دارد؛ از تجزیه نور خورشید 7 رنگ حاصل میشود؛ دوره کودکی 7 سال طول میکشد؛ عجایبِ هفتگانه؛ 7 آتشکده زرتشت: آذرنوش، آذرمهر، آذرآبادگان، آذرتشت، آذرخرداد…..؛ 7 پله ومرامِ اعتقادی برای رسیدن به عرفان زرتشتی وجود دارند: کلاغ، میهمان، سرباز، شیر، پارسی، خورشید، پیر(پدر)، که شیر وخورشید نمادِ پرچمِ ایرانیان شد. به روایتِی هفت سین، نشانه هفت دانه گیاهی است که میتوان با آن سبزه نوروز را تهیه کرد: جو، ماش، عدس، ارزن، لوبیا، نخود و...؛ ادامه مطلب... [ یکشنبه 89/1/8 ] [ 12:23 صبح ] [ امیر محتشم ]
[ نظرات () ]
سفید: ساکت آبی: گوشه گیر سبز: جذاب ارغوانی: زیبا قرمز: باوفا صورتی: دوست داشتنی قهوه ای: خسته کننده نارنجی: باهوش مشکی: مشکوک ادامه مطلب... [ جمعه 89/1/6 ] [ 10:0 صبح ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
بازیگران: یک عدد پسر یک عدد دختر عده ای برای خالی نبودن عریضه (سیاهی لشگر) سمنو (پرده اول) یک عدد پسر پای اینترنت نشسته چت میکند و بی خیال با همه حرف می زند. (همه در اینجا همان سیاهی لشگر های این نمایش هستند) ناگهان دختری وارد چت روم میشود و پسر کمی دلش یک جوری می شود.با دختر حرف میزند.ازasl و اسم و محل زندگی شروع میکند... -asl plz? -من رویا از تهران و سنم هم نمیگم...مگه نمیدونی نباید از یک خانم سنش را پرسید...! و کم کم این دختر با بقیه برایش متفاوت میشود و قضیه کمی احساسی می شود.(از این به بعد آهنگ تایتانیک پس زمینه نمایش است.) -چه غذایی را دوست داری؟ - بیف استر.. -وا..مگه همچین غذایی هم هست! -همون بیف استراناگف است!!ولی می دونی ما بس که خوردیم با اسم کوچیک صدایش میکنیم!! از شکلکهای مسنجری که برایش می فرستد حالی به حالی می شود و بافنت های دختر احساسش فرق می کند!! کار به جاهای باریکتر میکشد و تلفن رد و بدل میکنند. پای تلفن با شنیدن صدای هم حسابی دلباخته هم میشوند . صدایی شبیه صدای بوق تریلی می گوید : چقدر صدای تو قشنگه!! و صدایی شبیه صدای مرغ میگوید : صدای تو که بهتره!! و دهان جفتشان مثل سمنو شیرین میشود!! ادامه مطلب... [ جمعه 89/1/6 ] [ 7:0 صبح ] [ امیر محتشم ]
[ نظرات () ]
بالاخره دکتر وارد شد ، با نگاهی خسته ، ناراحت و جدی . دکتر در حالی که قیافه نگرانی به خودش گرفته بود گفت :"متاسفم که باید حامل خبر بدی براتون باشم , تنها امیدی که در حال حاضر برای عزیزتون باقی مونده، پیوند مغزه ." "این عمل ، کاملا در مرحله أزمایش ، ریسکی و خطرناکه ولی در عین حال راه دیگه ای هم وجود نداره, بیمه کل هزینه عمل را پرداخت میکنه ولی هز ینه مغز رو خودتون باید پرداخت کنین ." اعضا خانواده در سکوت مطلق به گفته های دکتر گوش می کردن , بعد از مدتی بالاخره یکیشون پرسید :" خب , قیمت یه مغز چنده؟"; دکتر بلافاصله جواب داد :"5000$ برای مغز یک مرد و 200$ برای مغز یک زن ." موقعیت نا جوری بود , أقایون داخل اتاق سعی می کردن نخند ن و نگاهشون با خانمهای داخل اتاق تلاقی نکنه , بعضی ها هم با خودشون پوز خند می زدن ! بالاخره یکی طاقت نیاورد و سوالی که پرسیدنش آرزوی همه بود از دهنش پرید که : "چرا مغز آقایون گرونتره ؟ " دکتر با معصومیت بچگانه ای برای حضار داخل اتاق توضیح داد که : " این قیمت استاندارد عمله ! باید یادآوری کنم که مغز خانمها چون استفاده میشه، خب دست دومه و طبیعتا ارزونتر !!!!!!!!!!!! !! " [ چهارشنبه 89/1/4 ] [ 12:45 عصر ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
تورو : تا کنون رفیقی پیدا نکرده ام که به انداز? تنهایی قابل رفاقت باشد . اُرد بزرگ : آدم های ماندگار به چیزی جز آرمان نمی اندیشند . تئودور روزوست : در هر جا که هستید و با هر چه که در اختیار دارید کاری بکنید. بزرگمهر : بد نژادان و بدگوهران خطاکار را باید از درگاه خویش براند تا نیکان از گزندشان در امان بمانند . ارد بزرگ : آدم های پاک نهاد درهای وجودشان را پس از ناسپاسی می بندند نه پیش از آن . فردریش نیچه :بشر را مشتاق زندگی ساده و همراه با ریاکاری اخلاق گرایانه می بینم. پائولو کوئیلو : در جوانی آنگاه که رؤیاهایمان با تمام قدرت درما شعله ورند خیلی شجاعیم ولی هنوز راه مبارزه را نمی دانیم، وقتی پس از زحمات فراوان مبارزه را می آموزیم دیگر شجاعت آن را نداریم. تناجیو : وقتی در زندگی به داشتنی های خود فکر می کنیم خود را خوشبخت و زمانی که به نداشته می اندیشیم خود را بدبخت حس می کنیم . پس خوشبختی ما در تصور خود ماست . جبران خلیل جبران : چه ناچیز است زندگی کسی که با دست هایش چهره خویش را از جهان جدا ساخته و چیزی نمی بیند، جز خطوط باریک انگشتانش را . نادر شاه افشار :کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصد انتقام بیرون می آیند انتقام از خراب کننده و ندای از درونم می گفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم . [ چهارشنبه 89/1/4 ] [ 7:0 صبح ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
سال یک هزار و سیصد و هشتاد و نه (1389) بر همه هموطنان عزیز گرامی باد .
خدمات فرهنگی قائم رایانه سالی پربار را برایتان آرزو می کند. [ شنبه 88/12/29 ] [ 10:0 عصر ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
چرا میگن طرف مثل بچه خوابش برده در حالیکه بچه ها هر دو ساعت یک بار از خواب بیدار می شن و گریه می کنن؟ چرا وقتی باطری کنترل تلویزیون تموم می شه دکمه های اونو محکمتر فشار میدیم؟ چرا اگر به کسی بگید که در فضا 4 میلیارد ستاره وجود داره باورش میشه ولی اگر بهش بگید رنگ دیوار خیسه خودش با دست امتحان می کنه تا مطمئن بشه؟ چرا برای انجام مجازات اعدام با تزریق آمپول سمی، از سرنگ استریل استفاده می کنن؟ چرا تارزان ریش و سیبیل نداره؟ چرا خلبان های کامیکازه از کلاه ایمنی استفاده می کردن؟ اگر این حرف درست باشه که ما به دنیا می آییم که به دیگران کمک کنیم پس دیگران برای چی به دنیا میان؟ ادامه مطلب... [ شنبه 88/12/29 ] [ 10:0 عصر ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
جوابهای خود را روی یک صفحه کاغذ بنویسید. آنچه را که به طور طبیعی به ذهنتان می رسد یادداشت کنید. زمان لازم برای آن که خودتان را واقعاً در موقعیتهای گفته شده احساس کنید، در نظر بگیرید. در غیر این صورت این آزمون جنبه تفریحیاش را از دست خواهد داد. 1) خود را در یک کشتی تصوّر کنید که در حال غرق شدن است. شما خود را به آب میاندازید و با شناکردن خود را به یک قایق نجات میرسانید و از آن بالا میروید. چند نفر دیگر را در آن قایق نجات همراه خود میبینید؟ 2) خود را به ساحل میرسانید و بیابان وسیعی را در مقابل خود میبینید. چند وسیله شخصی و مقداری خوراکی بر میدارید و در جستجوی نجات، راه بیابان را در پیش میگیرید. چند جفت کفش برمیدارید؟ 3) پس از یک راهپیمایی طولانی و سخت، از یک تپه شنی بالا میروید و با خوشحالی شهری را در دوردست میبینید. همچنین متوجه میشوید که در فاصلهای نه چندان دور در سمت راست شما واحهای وجود دارد. آیا ابتدا به آنجا میروید و برای مدتی کوتاه، یا هر چقدر که میخواهید استراحت میکنید و یا آن که آن را نادیده گرفته به راهتان به سوی شهر ادامه میدهید؟ ادامه مطلب... [ شنبه 88/12/29 ] [ 10:0 عصر ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
سلام ای خدایی که همیشه و در همه حال صدای منو می شنوی. [ شنبه 88/12/29 ] [ 9:0 عصر ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |