خدمات فرهنگی و کامپیوتری قائم رایانه | ||
تموم خاطراتت یادم میاد
تموم خاطراتت یادم میاد یاد اون روز که دلت میگفت منو میخواد اگه تو نمونی پیشم دیوونه میشم آخه من چی کار کنم تو بمونی پیشم فکر تو یه لحظه از سرم نمیره من میگم میمونی اما دل میگه میره
[ یکشنبه 88/10/13 ] [ 5:18 عصر ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
کفشات رو در بیار ، جدی میگم کفشات رو در بیار ! چرا؟ آخه تو توی یک سرزمین مقدسی ! آره شک نکن تو توی قلب منی ! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * دل به هر کجا رو کند ، آخر بیاید سوی دوست / قبله دل ها کجا باشد به غیر از کوی دوست * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * در کاخ مجلل خبر از عشق مجو / که سعادت همه در کلبه درویشان است * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * دروغ نیست اگر بگوویم که بی تو، زنده مانی میکنم ، نه زندگانی ! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * از میان اشک های غبار آلود که محتاج هر محبت است ، قطره اشکی به نام سلام تقدیمت میکنم . . . * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ارزش وصل نداند مگر آزرده هجر / مانده آسوده ، تا که منزل برسد . . . * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * آخرین تماشایت را پلک نخواهم زد ، مبادا تصویرت در چشمانم آواره شود . . . * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * در ذهن اگر نیافرینمت میمیرم / از شاخه اگر نچینمت میمیرم ای عادت چشم های بی حوصله ام / یک روز اگر نبینمت میمیرم . . . * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * [ شنبه 88/9/21 ] [ 12:38 عصر ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
************************************************ نگاه کن ! همیشه بین زمین تا ماه فاصله ایست که به نگاه کردنش می ارزد .
خدا تنها معشوقی است که عاشقی دارد که هیچ یک از بودن دیگری ناراضی نیست و هیچگاه یکی از آنها معشوقش را تنها برای خود نمی خواهد .
قرار بی قراری شد قرارم ، من احساس تو را در انتظارم ، ببین از دوریت بی روزگارم ، زمستانم که در سوگ بهارم ، من آن ابرم که خشکم ، نا ندارم ، که در اندوه دوری ها ببارم ، ستاره ، آسمان ، روز می شمارم ، عزیزم ، عاشقم ، مجنون و زارم ، بیا نوری بده بر تاری شبهای تارم ، که بی تو لعنتیست بر هرچه دارم ، نمی دانم که در دوری به قلبت ماندگارم ، ولی اما تو را تا حد جانم دوست دارم .
اگر خداوند یک آرزوی انسان را برآورده می کرد ، من بی گمان دوباره دیدن تو را آرزو می کردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا ، آنگاه نمی دانم براستی خداوند کدامیک را می پذیرفت ؟
[ چهارشنبه 88/9/11 ] [ 4:58 عصر ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
اس ام اس های انتظار
[ سه شنبه 88/9/3 ] [ 7:19 عصر ] [ مهدی صادقی حسن آبادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |