آخرین شعر مرا قاب کن و پشت نگاهت بگذار ، تا که تنهایی ات از دیدن آن ، جا بخورد و بداند که دل من با توست ، در همین یک قدمی !
شبها که بی تو پلک غزل بسته می شود ، از لحظه های بی تو دلم خسته می شود ، باور نمی کند دل مغرور و ساکتم ، هر لحظه بیشتر به تو وابسته می شود .
عمریست لبخندهای لاغر خود را ذخیره می کنم و می گویم برای روز مبادا ، هر روز بی تو برایم روز مباداست !
تو اگر خسته ای از دست دلم حرفی نیست ، امر کن تا که بمیرم ، به خدا می میرم !
بر سنگ قبر من بنویسید خسته بود ، اهل زمین نبود نمازش شکسته بود ، بر سر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود تنها از این نظر که سراپا شکسته بود ، بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود و چشمان او که دائما از اشک شسته بود ، بر سنگ قبر من بنویسید این درخت عمری برای هر تیشه و تبر دسته بود ، بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر پشت دری که باز نمی شد نشسته بود .
زندگیمو میدم برات ، جونمو میزارم به پات ، هرجا بری میام باهات ، میشم یه رویا تو شبات ، میشم یه خواب شیرین تو چشات ، دنیا رو میزارم کنار اگه بگی دوست دارم .
عشق همچون نقاشیست ، با این تفاوت که نقاشی را می توان پاک کرد اما عشق را هرگز !
هرگاه دلت هوایم را کرد ، به آسمان بنگر و ستارگان را ببین که همچون دل من در هوایت می تپند .
در رویاهای کودکانه آموختم به چیزی که به من تعلق ندارد فکر نکنم ، اما ناگهان او همه ی فکرم شد .
در دنیا جای کافی برای همه هست ، پس بجای اینکه جای کسی را بگیری سعی کن جای خودت را پیدا کنی .
زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من ، بر امید دانه ای افتادم بر دام دوست . (حافظ)
فغان کین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب ، چونان بردند دل که ترکان خان یغما را . (حافظ)
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا ، به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را ، بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت ، کنار آب رکناباد و گلگشت مصلا را . (حافظ)
یه نفر ، یه جایی ، تمام رویاهاش تو بودی ، وقتی که به تو فکر میکنه احساس میکنه زندگی واقعا با ارزشه ، پس هروقت دلت گرفت این حقیقت رو به خاطر داشته باش ، یه نفر ، جه جایی ، بیقرارته !
گل من خبر نداری گلدونت برات میمیره ، اگه تو پژمرده باشی گلدونت دلش میگیره !
چشم مستی که تو داری به خدا زنجیر است ، هرکه پایبند تو شد تا به قیامت گیر است .
سکوت بی بهانه ترین صدای مهر است و من سکوت می کنم تا بگویم دوستت دارم .
واست شب اس ام اس زدم که بگم دنیام تاریکه مثل شب ، تنهام مثل ماه ، کوچیکم مثل ستاره ، اما دوست دارم اندازه ی آسمونی که اندازه نداره .
بوی غربت میدهم اما غریبه نیستم ،گرچه میدانم که عمری در غریبی زیستم ، مثل رودی بستر این خاک را طی کرده ام ، تا بفهمم عاقبت در جستجوی چیستم ، در عبور از لحظه ها بر روی پای اشتیاق ، لب شکست از خشکی اما همچنان می ایستم ، دستهایت برگهای عمر سبزم را ربود ، گرچه اینجا هستم اما در حقیقت نیستم ، ای فریماه شب تار یاریم کن ، تا بدانم سایه گمگشته ای از کیستم .
دلم گرفته از آدمایی که میگن دوستت دارم اما معنیشو نمیدونن ، از آدمایی که میخوان ماله اونا باشی اما خودشون مال تو نیستند ، از اونایی که زیر بارون برات میمیرن و وقتی آفتاب میشه همه چیز یادشون میره .
خوش باشید