تو که آهسته میخوانی قنوت گریه هایت را , میان ربنای سبز دستانت دعایم کن !
... باز امشب میخواهم با یار و یاور همیشگی ام خلوت کنم ... در این حس عاشقانه... لذت صحبت با دوست , با یگانه ی هستی به راز و نیاز بپردازم...
تنها یاوری که هیچگاه از صحبت با او نا امید نشدم و تنها کسی که به راستی حرفهای عمیق قلب و روحم را با او گفـــــــــته ام...
تو که آهسته میخوانی قنوت گریه هایت را , میان ربنای سبز دستانت دعایم کن !
... باز امشب میخواهم با یار و یاور همیشگی ام خلوت کنم ... در این حس عاشقانه... لذت صحبت با دوست , با یگانه ی هستی به راز و نیاز بپردازم...
تنها یاوری که هیچگاه از صحبت با او نا امید نشدم و تنها کسی که به راستی حرفهای عمیق قلب و روحم را با او گفـــــــــته ام...
و به راستی برخی ناگفته ها را نمیتوان حتی به عزیز ترین و نزدیکترین کسان گفت...هرچند که خیلی دوستشان بداری و راحت با آنان سخن گویی...
خب بعضی حرف ها خاص دلت و خدای توست !
که اندیشه ای ست و ناگفتنی هایی ست و همان یگانه ی بی همتا از ان خبر دارد !
خالقی که همیشه با یادش آرام شدم و این آرامش را از فطرت و ذاتم و مناجاتهای پاک و خالصانه ی مادرم و نیایشهای شبانه ی پدرم به ارث برده ام...
امشب باز به سوی دوست آمده ام...
اما نه برای حرفهای درونیم....
نه برای گریه های شور انگیز !
که امشب آمده ام
برای تو دعا کنم....
گاه دوری موجب عشق میشود !
بخواهم تو را....
بخواهم.....
تو را .....
تقدیم به دوست عزیزم
با آرزوی سلامتی برای او و همه ی دوستداران یگانه معشوق عالم هستی...